يادداشت سردبير٬ شماره ٢٠٣
سياوش دانشور
پيام خاتمى:
ما همه سرباز توايم خامنه اى!

در ماجراى دعواهاى دو باند حکومتى٬ احمدى نژاد و خامنه اى٬ اصلاح طلبان مغضوب ابتدا سکوت کردند. آنها که در طى دوره احمدى نژاد و با اشاره خامنه اى از مدار حکومت بيرون انداخته شده بودند و احزابشان منحل و نيمه منحل شده بود٬ وضعيت جديد را بنفع خود ارزيابى کردند. محاسبه شان اينبود که خامنه اى در تنگنا و بى اعتبارتر از هميشه است٬ "روحانيون" و عقلاى نظام از موقعيت رو به تهديد خود ترسيده اند٬ و وضعيت ميتواند بنفع اصلاح طلبان تغيير کند. لذا ابتدا سياست سکوت پيشه کردند. تدريجا و وقتى تقابل با تيم احمدى نژاد بالا گرفت و کار به قمه زنى خيابانى کشيد٬ به طرف خامنه اى غش کردند. ابتدا موئتلفه ايها به سرکردگى عسکر اولادى که موقعيت خود را در خطر ميديد به حمايت از رفسنجانى رو آورد. رفسنجانى هم که دل خونى از احمدى نژاد داشت بيشتر از قبل به "آقا" چراغ سبز داد. مهاجرانى از سرکردگان اتاق فکر قاطر ترووا در خارج نيز از خامنه اى اعلام برائت کرد. طرفداران اصلاح طلبان هم که گيج و گنگ در متن دعواى دو باند بخشا به طرف احمدى و بخشا به طرف خامنه اى غش کرده بودند٬ منتظر بودند ببينند چه خبر است تا موضع روشنترى بگيرند. تا اينکه خاتمى وسط آمد و سياست را اعلام کرد: "نقطه سر خط". 

روشن بود که در متن درگيرى باند خامنه اى با باند احمدى نژاد و در متن بى اعتبارى مطلق خامنه اى مقدارى فشار روى عناصر اصلاح طلب کم شود. اين حرکتى تاکتيکى در ادامه سياست بازسازى موقعيت وخيم خامنه اى با توجيه به اصطلاح سياست "جذب حداکثرى" بود. سياست جلب حمايت از خامنه اى و همراهى با موج تبليغاتى عليه تيم احمدى نژاد٬ تشديد تحرکات در محافل نظام براى بلوک کردن تيم احمدى نژاد٬ حتما اين شرط را ميان ناراضيان از سياست خامنه اى جلو ميکشيد که فشار روى اصلاح طلبان کاهش يابد. و متقابلا تمکين اصلاح طلبان به خامنه اى و پايان دادن به نق نق هاى درون خانوادگى شرط طرف مقابل بوده است. نامه نگاريهاى اين جماعت به "رهبر معظم" و سخنان اخير خاتمى را بايد در اين متن ديد. حالا وقت آنست که خاتمى و شرکا دوباره با اين ادعا که "حق با ما بود" مانور بدهند و از موضع "مستقل" عليه سياستها و عملکرد و شکست احمدى نژاد سخن بگويند و به رويشان نياورند که اين شکست و بن بست خامنه اى و کل نظام بوده است. مانورى که البته شرطش تمکين بيش از پيش به خامنه اى است.

اين تلاشها بجز حمايت از خامنه اى بعنوان رکن اصلى نظام اسلامى چه هدفى دارد؟ آيا قرار است دوباره فرش قرمز پهن کنند و حضرات مغضوب به ارگانهاى قدرت و حکومت برگردند و روزنامه ها و احزابشان را داير کنند؟ برخلاف توهمات طرفداران مفلوک حکومت اسلامى در اپوزيسيون قرار نيست چنين اتفاقى بيافتد.

اولا٬ چرخش سياسى محير العقولى رخ نداده است. اصلاح طلبان حکومتى اساسا سياست تقابل با نظام و مشخصا خامنه اى را هيچوقت نداشتند. آنها بدون خامنه اى و بدون جمهورى اسلامى موضوعيت ندارند. بايد کل پديده جمهورى اسلامى را فرض گرفت تا هر نوع اصلاح طلبى اسلامى محلى از اعراب داشته باشد. ثانيا٬ پلاتفرم و استراتژى جريان اصلاح طلبى اسلامى براى بقاى نظام شکست خورد و حذف آنها از مدار حکومت نتيجه شکست قطعى اين سياست بود. ثالثا٬ کنار زدن جريان احمدى نژاد – که هنوز امرى قطعى و تمام شده نيست – به بازگشت اصلاح طلبان به مرکز سياست منجر نخواهد شد. اين پروسه کشدارتر و خونين تر از تمهيدات تبليغاتى فعلى خواهد بود. حتى با فرض فرجام پروسه حذف کامل باند احمدى نژاد٬ کرسيهاى قدرت بين باندهاى موسوم به اصولگراى وفادار به خامنه اى تقسيم خواهد شد و در بهترين حالت اصلاح طلبان در حاشيه جمهورى اسلامى به بقا ادامه خواهند داد و يا نيرويشان به سمت قطبنديهاى جديد تجزيه خواهد شد. خاتمى و اصلاح طلبان از داغ کردن تيم احمدى نژاد بوى کباب به مشامشان رسيده است. پيام خاتمى اينست که تا چه حد سر سپرده نظام و خامنه اى هستند و حاضرند هر استخوانى جلويشان بگذارند مزمزه کنند.

مضمون پيام خاتمى روشن است: فشار را از روى ما برداريد٬ در مقايسه با باند احمدى نژاد که مقابل خامنه اى قلدرى ميکند اصلاح طلبان سرباز خامنه اى و نظام و متعهد به ولايت فقيه هستند. اما مگر موسوى کمتر از اين گفته بود؟ اگر اين تعهد به نظام اسلامى و سياست بقاى نظام شکست خورد چرا بايد مجددا دور ديگرى امتحان شود؟ آيا صرف ضعف خامنه اى و موقعيت وخيم حکومت چنين امکانى را باز و ضرورى ميکند و به نفع بقاى حکومت نتيجه ميدهد؟ اينها صرفا توهمات خاتمى نيست٬ بلکه استيصال جمهورى اسلامى است که هر پاره اش را در متن بحران عميق و از هم گسيختگى به تجديد نظر پراگماتيستى وادار کرده است.

حال گيريم که خامنه اى و اردوى هوادارانش فرصت طلبانه و موقتا فشار را از روى اصلاح طلبان برداشتند و به اصطلاح "بخشيدند". بعد چه ميشود؟ اصلاح طلبان با چه پشتوانه اى ميخواهند فيل خامنه اى و ولايت فقيه را براى مردم هوا کنند؟ آنهم در دوره اى که فرياد مرگ بر خامنه اى همه جا را ور داشته است! آيا اگر خامنه اى از ترس باند احمدى نژاد و حفظ نظام پيشنهاد خاتمى را قبول کند و يا باندهاى حکومتى به چنين بند و بستى تن دهند٬ رابطه مردم و حکومت تغيير ميکند؟ آيا اگر خاتمى و شرکا مردم و بقول او "ملت" را با خود داشتند اين حال و روزشان بود؟ و بالاخره معلوم نيست خاتمى امتحان پس داده و قاتل به چه حقى از جانب مردم حرف ميزند؟ چه کسى بايد ببخشد؟ کسانى که مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفتند و قتل عام شدند؟ جواب اين طيف به خاتمى و شرکا اينست که بى عرضه ها شما کاسه خامنه اى را ليس بزنيد و نان تان را بخوريد! 

اما وضعيت جمهورى اسلامى بحرانى تر و تناقضاتش عميق تر از آنست که سياست "نقطه سر خط" بدادش برسد. اگر حذف اصلاح طلبان بسادگى براى حکومت ممکن بود حذف باند احمدى نژاد به همين سادگى نيست. اگر تناقضات حکومت سياست نظام را به راه بدون بازگشت سوق داد٬ تعميق بحران و شرايط جديد داخلى و منطقه اى نميتوند موجب تکرار نوار کهنه و همزيستى مجدد "دو بال" سنتى نظام شود. وانگهى چرا بايد باندهاى ديگر حکومتى به اين سياست تمکين کنند؟ اگر قرار به تمکين بود که وضع حکومت ميبايست بعد از حذف اصلاح طلبان بهتر شود٬ چرا نشد؟

برخلاف توهمات کنونى و محاسبات پراگماتيستى طرفين که ناشى از محاسبات خرد و منافع کوتاه مدت است٬ سير رويدادها در درون حکومت به سمت تقابل شديدتر باندهاى حکومتى سير ميکند. در اين ميان شايد بصورت تاکتيکى مخالفان ديروز "انحصار طلبى" به مجيزگوى امروز "انحصار طلبى" و شخص خامنه اى تبديل شوند. اما اين شايد٬ در صورت تحقق٬ تنها زدن تير خلاص سياسى به آنهاست و نه هموار کردن راه براى بازگشت شان به حکومت. هم خاتمى و شرکا و هم خلامنه اى و هوادارانش از موضع شکست خورده شان در بقاى نظام آب در هاون ميکوبند. خاصيت اظهارات اصلاح طلبان حکومتى صرفا اينست که اردوى متفرق شان را متفرق تر و جنبش سرنگونى نظام را منسجم تر خواهد کرد. *

٢٧ ارديبهشت ١٣٩٠